Thursday, October 19, 2006

پرنده و طناب

پشت پنجره ام را کوبید
گفتم که هستی؟
گفت: آفتاب
بی اعتنا طناب را آماده کردم...

پشت پنجره ام را کوبید
گفتم که هستی؟
گفت: ماه
بی اعتنا طناب را آماده کردم...

پشت پنجره ام را کوبیدند
گفتم که هستید؟
گفتند: همه ستارگان دنیا
بی اعتنا طناب را آماده کردم...

پشت پنجره ام را کوبید
گفتم که هستی؟
گفت: یک پرنده آزاد
من پنجره را با اشتیاق باز کردم...

خسرو گلسرخی

Sunday, October 15, 2006

سي‌سال پيش در چنين روزي

سي سال پيش در چنين روزي پنج دقيقه ديرتر از برادرم به دنيا آمدم. به نظرم دوقلوها خيلي آدم‌هاي خوش‌بختي هستند. من هم يكي از آنان هستم. خيلي خوشحالم كه من و برادرم دوقلو هستيم. فكرش را بكنيد يك نفر مثل خودتان و شبيه خودتان هميشه و همه جا كنار شماست. انگاري يك روح در دو جسم است. مخصوصا كه دوقلوي هم‌سان هم باشند مثل من و فرشيد.
خيلي برادر دوقلويم را دوست دارم. راستش بيشتر از خودم. سي سال كنار هم بوديم و با هم بزرگ شديم. در همه حال پشت هم بوديم و ساپورتر يكديگر. خيلي خاطره در اين سي سال داريم. از دوره كودكي گرفته تا امروز كه چه ماجراهايي درست كرديم. چقدر اطرافيان را سر كار گذاشتيم؛ حتي پدر و مادرمان را. شايد اگر بخواهم خاطرات دوقلويمان را بنويسم يك كتاب قطور بشود.
پدرم مي‌گفت وقتي من و فرشيد يكي-دو ساله بوديم آنقدر به هم شبيه بوديم كه تشخيص‌مان تقريبا غير ممكن بوده. مثلا وقتي من مريض مي‌شدم، نمي‌دانستند به كداميك بايد دارو بدهند. اغلب اشتباه مي‌كردند طوري كه به فرشيد جاي من دارو مي‌دادند. چند روز بعد مي ديدند كه فرشيد دارد معلق مي‌زند و من روز به روز مريض تر مي شوم!!! شوخي كردم، ولي خب از اولش هم تشخيص‌مان خيلي سخت بود. پدرم مي‌گفت چاره‌اي نبود جز اينكه برايتان علامت بگذاريم.
من و فرشيد هر دو در دانشگاه هنر درس خوانديم. فرشيد نقاشي خواند و من گرافيك. هر دو هم در يك دانشگاه بوديم. حدودا هشت سال پيش كه من سال آخر دانشگاه بودم و فرشيد سال اول، يك روز استاد من مي‌رود شركتي كه فرشيد در آنجا كار مي‌كرد. فرشيد از جلويش رد مي‌شود و چون نمي‌شناخته استادم را، خب طبيعتا سلام نمي‌كند. استادمان سخت ناراحت مي‌شود و به رفيقش كه همكار برادرم بود، مي‌گويد اين پسر شاگرد من است و تا مرا ديد رويش را برگرداند. فردا در دانشگاه حسابش را مي‌رسم! همكار فرشيد هم مي‌گويد شايد برادرش شاگرد تو است و حتما اشتباه گرفته‌اي. و استاد پاسخ مي‌دهد كه نمي‌خواهد هواي همكارت را داشته باشي! برادر كه اين‌قدر شبيه نمي‌شود. اصلا او مگر برادر دارد؟ و همكار فرشيد هم يك ساعت برايش توضيح مي‌دهد كه بابا! اين دو دوقلو هستند و خيلي به هم شبيه. قطعا فرهاد شاگرد تو است. و وقتي فردايش استادم از من پرسيد، جوابش دادم كه شما نصف سيب را ديده‌ايد و نصف ديگرش من هستم!
بگذريم كه از اين دست اتفاقات به اندازه موهاي سرمان براي‌مان افتاده است. بماند چقدر در مدرسه سر معلم‌ها را كلاه گذاشتيم و جاي همديگر امتحان داديم. خلاصه كه عالمي دارد اين دوقلويي. خيلي زيباست. امروز كه بيست و سوم مهر ماه است و روزتولد من و برادرم، بهانه‌اي شد تا چند خطي مختصر در اين‌باره بنويسم.

Friday, October 13, 2006

حسن بیدار ماندن تا صبح مردم و ... این است که خیابان های تهران حسابی خلوت شده و اگر این شب ها قصد بام تهران کنی، بی عذاب و دردسر و در کمترین زمان به مقصد می رسی.

Wednesday, October 11, 2006

جيمز روبين در ايران


خبرگزاري فارس: يك منبع آگاه در وزارت امورخارجه گفت: جيمز روبين در مدت اقامت پنج روزه خود در ايران با هيچ يك از مقامات دولتي ديدار نداشته است.
يك منبع آگاه در وزارت امور خارجه در گفت‌وگو با خبرنگار سياست خارجي خبرگزاري فارس در خصوص اخبار منتشره در مورد سفر جيمز روبين به ايران ‌گفت: آقاي جيمز روبين سخنگوي پيشين وزارت امورخارجه آمريكا در پي دعوت خواهر همسر ايراني خود (كريستين امانپور) به قصد انجام ديدار خانوادگي با طي مراحل مربوط به اخذ ويزا وارد ايران شده است. وي اظهار داشت:وي در طي مدت اقامت پنج روزه خود در ايران با هيچ مقام دولتي ديدار نداشته است.

Saturday, October 07, 2006

غول چراغ [...] قهرمان جهان شد

تبریک به [...]!

Wednesday, October 04, 2006

عمران صلاحي هم رفت

عمران صلاحي در مراسم خاكسپاري كيومرث صابري- بهار 1383
..
مرگ از پنجره بسته به من مي نگرد

زندگي از دم در

قصد رفتن دارد

روحم از سقف گذر خواهد كرد

در شبي تيره و سرد

تخت حس خواهد كرد

كه سبك تر شده است

در تنم خرچنگي است

كه مرا مي كاود

خوب مي دانم من

كه تهي خواهم شد

و فرو خواهم ريخت

توده زشت كريهي شده ام

بچه هايم از من مي ترسند

آشنايانم نيز ،

به ملاقات پرستار جوان مي آيند.
(عمران صلاحي)

Tuesday, October 03, 2006

شباهت بهنود و احمدی نژاد


به نظر من شباهت زیادی بین این دو آدم است؛ هر دو اگر از صبح تا شب بریتان صحبت کنند، باز هم متوجه نخواهید شد چه می گویند و موضع و پاسخ شان در قبال سئوالات مطرح شده چیست؛ فقط احمدی نژاد خیلی عامیانه حرف می زند و در عوض، بهنود در لفظ قلم گویی و بازی با کلمات استاد است!
بهنود در گفت و گویش با احمد بهارلو در برنامه صدای امریکا حتی به یک سئوال بینندگانش پاسخ واضح و روشن نداد. حتی به سئوالات خود بهارلو! درست مثل احمدی نژاد که همواره در نشست های مطبوعاتی اش (یکی همین نشست مطبوعاتی اخیرش در نیویورک) دیده ایم که به سئوالها جواب مربوط نمی دهد و مغلطه می کند.